جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۳۲۹: از لقای مه تسلی دیدهٔ مهجور نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از لقای مه تسلی دیدهٔ مهجور نیست الفتی این زخم را با مرهم کافور نیست هر چه در هر جا نباشد تحفه بودن را سزاست در جناب کبریا جز عجوز ما منظور نیست بادهٔ پرزور نتواند زجا بردار دم چون کنم کز ضعف رفتن از خودم مقدور نیست از شکفتن در بهار زندگی بی بهره است هر کرا زخم دلش مانند گل ناسور نیست هر قدر بیگانه تر معنی به دل نزدیک تر یار اگر دوری گزیند از بر ما دور نیست شعلهٔ آواز چون دل را بر آتش می کشد حسن شوخی در پس این پرده گر مستور نیست پیش آن کو یافت جویا نشئهٔ بیداد عشق فرقی از خون جگر تا بادهٔ انگور نیست جویا تبریزی