محمود شبستری
گلشن راز
بخش ۴۶ - قاعده در بیان معنی حشر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز تو هر فعل که اول گشت صادر بر آن گردی به باری چند قادر به هر باری اگر نفع است اگر ضر شود در نفس تو چیزی مدخر به عادت حالها با خوی گردد به مدت میوه ها خوش بوی گردد از آن آموخت انسان پیشه ها را وز آن ترکیب کرد اندیشه ها را همه افعال و اقوال مدخر هویدا گردد اندر روز محشر چو عریان گردی از پیراهن تن شود عیب و هنر یکباره روشن تنت باشد ولیکن بی کدورت که بنماید از او چون آب صورت همه پیدا شود آنجا ضمایر فرو خوان آیت «تبلی السرائر» دگر باره به وفق عالم خاص شود اخلاق تو اجسام و اشخاص چنان کز قوت عنصر در اینجا موالید سه گانه گشت پیدا همه اخلاق تو در عالم جان گهی انوار گردد گاه نیران تعین مرتفع گردد ز هستی نماند درنظر بالا و پستی نماند مرگت اندر دار حیوان به یک رنگی برآید قالب و جان بود پا و سر و چشم تو چون دل شود صافی ز ظلمت صورت گل کند انوار حق بر تو تجلی ببینی بی جهت حق را تعالی دو عالم را همه بر هم زنی تو ندانم تا چه مستی ها کنی تو «سقاهم ربهم» چبود بیندیش «طهورا» چیست صافی گشتن از خویش زهی شربت زهی لذت زهی ذوق زهی حیرت زهی دولت زهی شوق خوشا آن دم که ما بی خویش باشیم غنی مطلق و درویش باشیم نه دین نه عقل نه تقوی نه ادراک فتاده مست و حیران بر سر خاک بهشت و حور و خلد آنجا چه سنجد که بیگانه در آن خلوت نگنجد چو رویت دیدم و خوردم از آن می ندانم تا چه خواهد شد پس از وی پی هر مستیی باشد خماری از این اندیشه دل خون گشت باری محمود شبستری