جویا تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۸: دارد همیشه عشق سخن ناتوان مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دارد همیشه عشق سخن ناتوان مرا در تاب و تب چو شمع فکنده زبان مرا در تنگنای جسم ز ضبط فغان شکافت منقاروار هر قلم استخوان مرا از خارخار ناوک مژگان او نماند جز استخوان و پوست به تن چون کمان مرا مصنونم از گداز محبت که افکند بر پای سرو یار چو آب روان مرا تا کی ز آشنایی سنگین دلان زند صراف عشق بر محک امتحان مرا اندیشه کردنی است سراپای او ولی برده خیال موی کمر از میان مرا لخت دل برشته و مشت سرشک تلخ در راه جستجوی تو بس آب و نان مرا جویا بطرز آن غزل صائب است این در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا جویا تبریزی