مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۱۰: در هیچ جا هرگز نشد بیند ترا تنها کسی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در هیچ جا هرگز نشد بیند ترا تنها کسی یا تو در آغوش کسی یا در برتو ناکسی خاکیست دشت عشق را کز طبع شور انگیز آن مجنون صفت پیدا شود هر دم درین صحرا کسی دادند از مهر تو جهان عشاق و تو نامهربان هرگز نگفتی زین کسان آیا بود بر جا کسی پیک تو رفت و از پیش بیخود دل ما شد روان ما را نیاید دل بجا زآن کو نیاید تا کسی از قلزم عشق اهل دل پیوسته گوهر جو ولی کی ره بغواصی برد در قعر این دریا کسی پاس دل پرخون خود داریم در دیر مغان شاید کند می در قدح روزی ازین مینا کسی ما را بدل نبود چسان گرد غم از خاک چهان هر مشت گل زین خاکدان بود است مثل ما کسی شادم بکوی نیستی کافکنده عشق آخر مرا در عالمی کانجا کسی کاری ندارد با کسی باشد شرابی عشق را در خم که تا روز جزا ناید بخود نوشد اگر یک جرعه زین صهبا کسی مشتاق چون خود را ز عشق افشا شود زین ماجرا نبود تفاوت گر بود خواموش یا گویا کسی مشتاق اصفهانی