مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۹۳: بنگر آن لبهای میکون وز خمار ما مپرس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بنگر آن لبهای میکون وز خمار ما مپرس وآن گل رورا ببین وز خار خار ما مپرس ناله ما بشنو از حال فکار ما مپرس زاری ما را به بین از حال زار ما مپرس گر گلی سرزد ز ما چون خاربن زآن آتشست کاسمان در ما زد آخر از بهار ما مپرس دنیی و عقبی دو شهر از کشور ما بیش نیست زاده اقلیم عشقیم از دیار ما مپرس زآتش غم شمع سان ناخفته یکشب روز کن یا زحال دیده شب زنده دار ما مپرس نقش ما بی نقشیست و بردن ما باختن پاک باز نرد عشقیم از قمار ما مپرس ز اول عشقست روشن آخر کارش به بین صبح ما را تیره و از شام تار ما مرس کشتی گردون هم از ما تا ابد سرگشته است بحر بی پایان عشقیم از کنار ما مپرس خارتر در بزم او ما و تو مشتاق از همیم عزت خود را ببین از اعتبار ما مپرس مشتاق اصفهانی