مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۰: گر همین خون مرا یار خورد نوشش باد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر همین خون مرا یار خورد نوشش باد ور نه اندیشه بیداد فراموشش باد شد شب تار اگر روز من از شام خطش روز روشن شبم از صبح بناگوشش باد کرده از جلوه بسی پیرهن صبر قبا جان فدای روش سرو قبا پوشش باد بر سر این دست که هر شب ز فراقش دارم شبی امید که تا صبح در آغوشش باد چه شود مست و کند میل که خونم نو شد خون من در قدح لعل قدح نوشش باد گفتمش گوش بافسانه اغیار مده گوهر پند من امید که در گوشش باد مدعی کیست که از شهد لبش گیرد کام نیشها در جگر از حسرت آن نوشش باد صد سخن نرگس گویاش بمن دارد نیز سخنی قسمتم از غنچه خاموشش باد در قدح دوش می از خون دلم کرد و بخورد سرخوش امشب که الهی ز می دوشش باد گرچه با من سخن از ناز نگوید مشتاق طرف حرف لبم با لب خاموشش باد مشتاق اصفهانی