مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۸۹: بر اوست رحم که درمانده دل افتاده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر اوست رحم که درمانده دل افتاده است کدام عقده چو این عقده مشکل افتاده است دمی بوصل تو چرخم چو آن غریق رساند که مرده است وز دریا بساحل افتاده است دلم ز کوی بتان کی رهد که هر قدمی است بخاک دامی و صیاد غافل افتاده است جز اشگ ما که بخود عمری از غمت نالید کدام قطره بدریا مقابل افتاده است براه کوی تو آن رهروم که چون شده خاک بسعی باد گذراش بمنزل افتاده است ز پایمال حوادث چه شکوه مجنونرا که گشته گرد و بدنبال محمل افتاده است ز برق نیست غمم مزرع مرا مشتاق ز تاب تشنگی آتش بحاصل افتاده است مشتاق اصفهانی