مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۳: صبح شد ساقی بشو ز آئینه رو زنگ خواب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح شد ساقی بشو ز آئینه رو زنگ خواب جام زرین را بدور انداز همچون آفتاب تشنه فیضی منه جام می از کف تا بهم الفت شیر و شکر دارند صبح و ماهتاب زاهد و سجاده تقوی الی یوم النشور دست ما و دامن ساقی الی یوم الحساب چهره منما یا مکن منع من از دیدن که هست تشنه کامی را نمودن آب و کردن منع آب سقف گردون پست و عالم کم فضا من تنگدل تا بکی باشم خدایا در پس این نه حجاب جذبه شوقی که از نه جوشن گردون دمی بگذرم پران تر از تیر دعای مستجاب یا بفراش قضا فرما که بالاتر زند دامن این لاجوردی خیمه زرین طناب یا بمعمار قدر بر گو که گرداند وسیع کوچه این عالم کم وسعت پرپیچ و تاب یا بفرما عشق بالادست محمل بسته را کین قدر آتش نیفروزد بدلهای کباب خورده خون دل فکاران آن دو لعل نیم رنگ برده خواب بی قراران آن دو چشم نیم خواب ریخت تا از کلک مشتاق این غزل مطرب نواخت با نوای ارغنون در بزم آهنگ رباب مشتاق اصفهانی