آذر بیگدلی
حکایت ها
شمارهٔ ۵۰ - حکایت: در ایام قطب زمان بایزید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در ایام قطب زمان بایزید که بودش یقین از گمان بر مزید یکی گفت با گبر آتشکده که: ای کشته ی کیشت آتش زده نه یی جغد، آهنگ ناخوش چرا؟! سمندر نه یی، شوق آتش چرا؟! بیا راه اسلامیان پیش گیر ببین کیشما، ترک آن کیش گیر که تا ابر رحمت به گل باردت ز شوره زمین گل ببار آردت بپاسخ چنین گفت آن پیر گبر که: خورشید تا کی بپوشم بابر؟! مسلمان اگر بایزد است، آه ز من تا باسلام، دور است راه! شب از سجده گردیده خم پشت او مجدر ز سبحه سر انگشت او فلک حال او آرزو میکند نیاید ز من آنچه او میکند ور اسلام این است ای آموزگار که می بینم از مردم روزگار همان به کز آتش فروزم چراغ نگیرم ز اسلام دیگر سراغ بآتش بود گرم پشتم بروز شبم بزم از آتش شود دلفروز آذر بیگدلی