آذر بیگدلی
حکایت ها
شمارهٔ ۲۲ - حکایت: شنیدم، مگر زاهدی زرق کوش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شنیدم، مگر زاهدی زرق کوش دگر رند بیهوش پیمانه نوش برفتند با هم رهی بیخلاف بخم ریختند آب انگور صاف یکی سرکه میخواست، آن یک شراب ببین تا فلک زد چه نقشی بر آب؟! خم سرکه شد باده یی نغز و خوش خم باده شد سرکه یی بس ترش چو بودند در کار خود ناتمام یکی سوخت پاک و یکی ماند خام آذر بیگدلی