محمود شبستری
گلشن راز
بخش ۱۳ - قاعده در تفکر در انفس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به اصل خویش یک ره نیک بنگر که مادر را پدر شد باز و مادر جهان را سر به سر در خویش می بین هر آنچ آمد به آخر پیش می بین در آخر گشت پیدا نفس آدم طفیل ذات او شد هر دو عالم نه آخر علت غایی در آخر همی گردد به ذات خویش ظاهر ظلومی و جهولی ضد نورند ولیکن مظهر عین ظهورند چو پشت آینه باشد مکدر نماید روی شخص از روی دیگر شعاع آفتاب از چارم افلاک نگردد منعکس جز بر سر خاک تو بودی عکس معبود ملایک از آن گشتی تو مسجود ملایک بود از هر تنی پیش تو جانی وز او در بسته با تو ریسمانی از آن گشتند امرت را مسخر که جان هر یکی در توست مضمر تو مغز عالمی زان در میانی بدان خود را که تو جان جهانی تو را ربع شمالی گشت مسکن که دل در جانب چپ باشد از تن جهان عقل و جان سرمایهٔ توست زمین و آسمان پیرایهٔ توست ببین آن نیستی کو عین هستی است بلندی را نگر کو ذات پستی است طبیعی قوت تو ده هزار است ارادی برتر از حصر و شمار است وز آن هر یک شده موقوف آلات ز اعضا و جوارح وز رباطات پزشکان اندر آن گشتند حیران فرو ماندند در تشریح انسان نبرده هیچکس ره سوی این کار به عجز خویش هر یک کرده اقرار ز حق با هر یکی حظی و قسمی است معاد و مبدا هر یک به اسمی است از آن اسمند موجودات قائم بدان اسمند در تسبیح دائم به مبدا هر یکی زان مصدری شد به وقت بازگشتن چون دری شد از آن در کامد اول هم بدر شد اگرچه در معاش از در به در شد از آن دانسته ای تو جمله اسما که هستی صورت عکس مسما ظهور قدرت و علم و ارادت به توست ای بندهٔ صاحب سعادت سمیعی و بصیری، حی و گویا بقا داری نه از خود لیک از آنجا زهی اول که عین آخر آمد زهی باطن که عین ظاهر آمد تو از خود روز و شب اندر گمانی همان بهتر که خود را می ندانی چو انجام تفکر شد تحیر در اینجا ختم شد بحث تفکر محمود شبستری