سعدی شیرازی
باب دهم در مناجات و ختم کتاب
بخش ۳ - حکایت بت پرست نیازمند: مغی در به روی از جهان بسته بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مغی در به روی از جهان بسته بود بتی را به خدمت میان بسته بود پس از چند سال آن نکوهیده کیش قضا حالتی صعبش آورد پیش به پای بت اندر به امید خیر بغلطید بیچاره بر خاک دیر که درمانده ام دست گیر ای صنم به جان آمدم رحم کن بر تنم بزارید در خدمتش بارها که هیچش به سامان نشد کارها بتی چون برآرد مهمات کس که نتواند از خود براندن مگس؟ برآشفت کای پای بند ضلال به باطل پرستیدمت چند سال مهمی که در پیش دارم برآر و گر نه بخواهم ز پروردگار هنوز از بت آلوده رویش به خاک که کامش برآورد یزدان پاک حقایق شناسی در این خیره شد سر وقت صافی بر او تیره شد که سرگشته ای دون یزدان پرست هنوزش سر از خمر بتخانه مست دل از کفر و دست از خیانت نشست خدایش برآورد کامی که جست فرو رفت خاطر در این مشکلش که پیغامی آمد به گوش دلش که پیش صنم پیر ناقص عقول بسی گفت و قولش نیامد قبول گر از درگه ما شود نیز رد پس آنگه چه فرق از صنم تا صمد؟ دل اندر صمد باید ای دوست بست که عاجزترند از صنم هر که هست محال است اگر سر بر این در نهی که باز آیدت دست حاجت تهی خدایا مقصر به کار آمدیم تهیدست و امیدوار آمدیم سعدی شیرازی