سعدی شیرازی
باب نهم در توبه و راه صواب
بخش ۲۰ - حکایت سفر حبشه: غریب آمدم در سواد حبش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غریب آمدم در سواد حبش دل از دهر فارغ سر از عیش خوش به ره بر یکی دکه دیدم بلند تنی چند مسکین بر او پای بند بسیج سفر کردم اندر نفس بیابان گرفتم چو مرغ از قفس یکی گفت کاین بندیان شبروند نصیحت نگیرند و حق نشنوند چو بر کس نیامد ز دستت ستم تو را گر جهان شحنه گیرد چه غم؟ نیاورده عامل غش اندر میان نیندیشد از رفع دیوانیان وگر عفتت را فریب است زیر زبان حسابت نگردد دلیر نکونام را کس نگیرد اسیر بترس از خدای و مترس از امیر چو خدمت پسندیده آرم به جای نیندیشم از دشمن تیره رای اگر بنده کوشش کند بنده وار عزیزش بدارد خداوندگار وگر کند رای است در بندگی ز جانداری افتد به خربندگی قدم پیش نه کز ملک بگذری که گر باز مانی ز دد کمتری سعدی شیرازی