سعدی شیرازی
باب نهم در توبه و راه صواب
بخش ۱۲ - حکایت در عالم طفولیت: ز عهد پدر یادم آید همی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز عهد پدر یادم آید همی که باران رحمت بر او هر دمی که در طفلیم لوح و دفتر خرید ز بهرم یکی خاتم زر خرید به در کرد ناگه یکی مشتری به خرمایی از دستم انگشتری چو نشناسد انگشتری طفل خرد به شیرینی از وی توانند برد تو هم قیمت عمر نشناختی که در عیش شیرین برانداختی قیامت که نیکان بر اعلی رسند ز قعر ثری بر ثریا رسند تو را خود بماند سر از ننگ پیش که گردت برآید عملهای خویش برادر، ز کار بدان شرم دار که در روی نیکان شوی شرمسار در آن روز کز فعل پرسند و قول اولوالعزم را تن بلرزد ز هول به جایی که دهشت خورند انبیا تو عذر گنه را چه داری؟ بیا زنانی که طاعت به رغبت برند ز مردان ناپارسا بگذرند تو را شرم ناید ز مردی خویش که باشد زنان را قبول از تو بیش؟ زنان را به عذری معین که هست ز طاعت بدارند گه گاه دست تو بی عذر یک سو نشینی چو زن رو ای کم ز زن، لاف مردی مزن مرا خود چه باشد زبان آوری چنین گفت شاه سخن عنصری: «چو از راستی بگذری خم بود چه مردی بود کز زنی کم بود؟» به ناز و طرب نفس پروده گیر به ایام دشمن قوی کرده گیر یکی بچهٔ گرگ می پرورید چو پروده شد خواجه بر هم درید چو بر پهلوی جان سپردن بخفت زبان آوری در سرش رفت و گفت تو دشمن چنین نازنین پروری ندانی که ناچار زخمش خوری؟ نه ابلیس در حق ما طعنه زد کز اینان نیاید به جز کار بد؟ فغان از بدیها که در نفس ماست که ترسم شود ظن ابلیس راست چو ملعون پسند آمدش قهر ما خدایش بینداخت از بهر ما کجا سر برآریم از این عار و ننگ که با او به صلحیم و با حق به جنگ نظر دوست نادر کند سوی تو چو در روی دشمن بود روی تو گرت دوست باید کز او بر خوری نباید که فرمان دشمن بری روا دارد از دوست بیگانگی که دشمن گزیند به همخانگی ندانی که کمتر نهد دوست پای چو بیند که دشمن بود در سرای؟ به سیم سیه تا چه خواهی خرید که خواهی دل از مهر یوسف برید؟ تو از دوست گر عاقلی بر مگرد که دشمن نیارد نگه در تو کرد سعدی شیرازی