سعدی شیرازی
باب نهم در توبه و راه صواب
بخش ۱۰ - حکایت: شبی خفته بودم به عزم سفر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شبی خفته بودم به عزم سفر پی کاروانی گرفتم سحر که آمد یکی سهمگین باد و گرد که بر چشم مردم جهان تیره کرد به ره در یکی دختر خانه بود به معجر غبار از پدر می زدود پدر گفتش ای نازنین چهر من که داری دل آشفتهٔ مهر من نه چندان نشیند در این دیده خاک که بازش به معجر توان کرد پاک بر این خاک چندان صبا بگذرد که هر ذره از ما به جایی برد تو را نفس رعنا چو سرکش ستور دوان می برد تا سر شیب گور اجل ناگهت بگسلاند رکیب عنان باز نتوان گرفت از نشیب سعدی شیرازی