سعدی شیرازی
باب نهم در توبه و راه صواب
بخش ۸ - حکایت: یکی پارسا سیرت حق پرست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی پارسا سیرت حق پرست فتادش یکی خشت زرین به دست سر هوشمندش چنان خیره کرد که سودا دل روشنش تیره کرد همه شب در اندیشه کاین گنج و مال در او تا زیم ره نیابد زوال دگر قامت عجزم از بهر خواست نباید بر کس دوتا کرد و راست سرایی کنم پای بستش رخام درختان سقفش همه عود خام یکی حجره خاص از پی دوستان در حجره اندر سرا بوستان بفرسودم از رقعه بر رقعه دوخت تف دیگدان چشم و مغزم بسوخت دگر زیردستان پزندم خورش به راحت دهم روح را پرورش به سختی بکشت این نمد بسترم روم زین سپس عبقری گسترم خیالش خرف کرد و کالیوه رنگ به مغزش فرو برده خرچنگ چنگ فراغ مناجات و رازش نماند خور و خواب و ذکر و نمازش نماند به صحرا برآمد سر از عشوه مست که جایی نبودش قرار نشست یکی بر سر گور گل می سرشت که حاصل کند زآن گل گور خشت به اندیشه لختی فرو رفت پیر که ای نفس کوته نظر پند گیر چه بندی در این خشت زرین دلت که یک روز خشتی کنند از گلت؟ طمع را نه چندان دهان است باز که بازش نشیند به یک لقمه آز بدار ای فرومایه زین خشت دست که جیحون نشاید به یک خشت بست تو غافل در اندیشهٔ سود و مال که سرمایهٔ عمر شد پایمال غبار هوا چشم عقلت بدوخت سموم هوس کشت عمرت بسوخت بکن سرمهٔ غفلت از چشم پاک که فردا شوی سرمه در چشم خاک سعدی شیرازی