سعدی شیرازی
باب هشتم در شکر بر عافیت
بخش ۶ - گفتار اندر بخشایش بر ناتوانان و شکر نعمت حق در توانایی: نداند کسی قدر روز خوشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نداند کسی قدر روز خوشی مگر روزی افتد به سختی کشی زمستان درویش در تنگ سال چه سهل است پیش خداوند مال سلیمی که یک چند نالان نخفت خداوند را شکر صحت نگفت چو مردانه رو باشی و تیز پای به شکرانه با کندپایان بپای به پیر کهن بر ببخشد جوان توانا کند رحم بر ناتوان چه دانند جیحونیان قدر آب ز واماندگان پرس در آفتاب عرب را که در دجله باشد قعود چه غم دارد از تشنگان زرود کسی قیمت تندرستی شناخت که یک چند بیچاره در تب گداخت تو را تیره شب کی نماید دراز که غلطی ز پهلو به پهلوی ناز؟ براندیش از افتان و خیزان تب که رنجور داند درازای شب به بانگ دهل خواجه بیدار گشت چه داند شب پاسبان چون گذشت؟ سعدی شیرازی