سعدی شیرازی
باب هفتم در عالم تربیت
بخش ۱۰ - حکایت در خاصیت پرده پوشی و سلامت خاموشی: یکی پیش داود طائی نشست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی پیش داود طائی نشست که دیدم فلان صوفی افتاده مست قی آلوده دستار و پیراهنش گروهی سگان حلقه پیرامنش چو پیر از جوان این حکایت شنید به آزار از او روی در هم کشید زمانی بر آشفت و گفت ای رفیق به کار آید امروز یار شفیق برو زآن مقام شنیعش بیار که در شرع نهی است و در خرقه عار به پشتش در آور چو مردان که مست عنان سلامت ندارد به دست نیوشنده شد زین سخن تنگدل به فکرت فرو رفت چون خر به گل نه زهره که فرمان نگیرد به گوش نه یارا که مست اندر آرد به دوش زمانی بپیچید و درمان ندید ره سر کشیدن ز فرمان ندید میان بست و بی اختیارش به دوش در آورد و شهری بر او عام جوش یکی طعنه می زد که درویش بین زهی پارسایان پاکیزه دین! یکی صوفیان بین که می خورده اند مرقع به سیکی گرو کرده اند اشارت کنان این و آن را به دست که آن سر گران است و این نیم مست به گردن بر از جور دشمن حسام به از شنعت شهر و جوش عوام بلا دید و روزی به محنت گذاشت به ناکام بردش به جایی که داشت شب از فکرت و نامرادی نخفت دگر روز پیرش به تعلیم گفت مریز آبروی برادر به کوی که دهرت نریزد به شهر آبروی سعدی شیرازی