سعدی شیرازی
باب هفتم در عالم تربیت
بخش ۴ - حکایت در معنی سلامت جاهل در خاموشی: یکی خوب خلق خلق پوش بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی خوب خلق خلق پوش بود که در مصر یک چند خاموش بود خردمند مردم ز نزدیک و دور به گردش چو پروانه جویان نور تفکر شبی با دل خویش کرد که پوشیده زیر زبان است مرد اگر همچنین سر به خود در برم چه دانند مردم که دانشورم؟ سخن گفت و دشمن بدانست و دوست که در مصر نادان تر از وی هم اوست حضورش پریشان شد و کار زشت سفر کرد و بر طاق مسجد نبشت در آیینه گر خویشتن دیدمی به بی دانشی پرده ندریدمی چنین زشت از آن پرده برداشتم که خود را نکو روی پنداشتم کم آواز را باشد آوازه تیز چو گفتی و رونق نماندت گریز تو را خامشی ای خداوند هوش وقار است و، نا اهل را پرده پوش اگر عالمی هیبت خود مبر وگر جاهلی پردهٔ خود مدر ضمیر دل خویش منمای زود که هر گه که خواهی توانی نمود ولیکن چو پیدا شود راز مرد به کوشش نشاید نهان باز کرد قلم سر سلطان چه نیکو نهفت که تا کارد بر سر نبودش نگفت بهایم خموشند و گویا بشر زبان بسته بهتر که گویا به شر چو مردم سخن گفت باید به هوش وگر نه شدن چون بهایم خموش به نطق است و عقل آدمی زاده فاش چو طوطی سخنگوی نادان مباش به نطق آدمی بهتر است از دواب دواب از تو به گر نگویی صواب سعدی شیرازی