سعدی شیرازی
باب چهارم در تواضع
بخش ۲۲ - حکایت جنید و سیرت او در تواضع: شنیدم که در دشت صنعا جنید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شنیدم که در دشت صنعا جنید سگی دید برکنده دندان صید ز نیروی سر پنجهٔ شیر گیر فرومانده عاجز چو روباه پیر پس از غرم و آهو گرفتن به پی لگد خوردی از گوسفندان حی چو مسکین و بی طاقتش دید و ریش بدو داد یک نیمه از زاد خویش شنیدم که می گفت و خوش می گریست که داند که بهتر ز ما هر دو کیست؟ به ظاهر من امروز از این بهترم دگر تا چه راند قضا بر سرم گرم پای ایمان نلغزد ز جای به سر بر نهم تاج عفو خدای وگر کسوت معرفت در برم نماند، به بسیار از این کمترم که سگ با همه زشت نامی چو مرد مر او را به دوزخ نخواهند برد ره این است سعدی که مردان راه به عزت نکردند در خود نگاه از‍‍‍‍‍‍‍‍ آن بر ملائک شرف داشتند که خود را به از سگ نپنداشتند سعدی شیرازی