سعدی شیرازی
باب چهارم در تواضع
بخش ۲۰ - حکایت در معنی احتمال از دشمن از بهر دوست: یکی را چو سعدی دلی ساده بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی را چو سعدی دلی ساده بود که با ساده رویی در افتاده بود جفا بردی از دشمن سختگوی ز چوگان سختی بخستی چو گوی ز کس چین بر ابرو نینداختی ز یاری به تندی نپرداختی یکی گفتش آخر تو را ننگ نیست؟ خبر زین همه سیلی و سنگ نیست؟ تن خویشتن سغبه دونان کنند ز دشمن تحمل زبونان کنند نشاید ز دشمن خطا درگذاشت که گویند یارا و مردی نداشت بدو گفت شیدای شوریده سر جوابی که شاید نبشتن به زر دلم خانهٔ مهر یار است و بس از آن می نگنجد در او کین کس چه خوش گفت بهلول فرخنده خوی چو بگذشت بر عارفی جنگجوی گر این مدعی دوست بشناختی به پیکار دشمن نپرداختی گر از هستی حق خبر داشتی همه خلق را نیست پنداشتی سعدی شیرازی