سعدی شیرازی
باب سوم در عشق و مستی و شور
بخش ۱۶ - حکایت سلطان محمود و سیرت ایاز: یکی خرده بر شاه غزنین گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی خرده بر شاه غزنین گرفت که حسنی ندارد ایاز ای شگفت گلی را که نه رنگ باشد نه بوی غریب است سودای بلبل بر اوی! به محمود گفت این حکایت کسی بپیچید از اندیشه بر خود بسی که عشق من ای خواجه بر خوی اوست نه بر قد و بالای نیکوی اوست شنیدم که در تنگنایی شتر بیفتاد و بشکست صندوق در به یغما ملک آستین برفشاند وز آنجا به تعجیل مرکب براند سواران پی در و مرجان شدند ز سلطان به یغما پریشان شدند نماند از وشاقان گردن فراز کسی در قفای ملک جز ایاز نگه کرد کای دلبر پیچ پیچ ز یغما چه آورده ای؟ گفت هیچ من اندر قفای تو می تاختم ز خدمت به نعمت نپرداختم گرت قربتی هست در بارگاه به خلعت مشو غافل از پادشاه خلاف طریقت بود کاولیا تمنا کنند از خدا جز خدا گر از دوست چشمت بر احسان اوست تو در بند خویشی نه در بند دوست تو را تا دهن باشد از حرص باز نیاید به گوش دل از غیب راز حقیقت سرایی است آراسته هوی و هوس گرد برخاسته نبینی که جایی که برخاست گرد نبیند نظر گرچه بیناست مرد سعدی شیرازی