سعدی شیرازی
باب دوم در احسان
بخش ۱۶ - حکایت در معنی صید کردن دلها به احسان: به ره بر یکی پیشم آمد جوان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به ره بر یکی پیشم آمد جوان به تک در پیش گوسفندی دوان بدو گفتم این ریسمان است و بند که می آرد اندر پیت گوسفند سبک طوق و زنجیر از او باز کرد چپ و راست پوییدن آغاز کرد هنوز از پیش تازیان می دوید که جو خورده بود از کف مرد و خوید چو باز آمد از عیش و شادی به جای مرا دید و گفت ای خداوند رای نه این ریسمان می برد با منش که احسان کمندی است در گردنش به لطفی که دیده ست پیل دمان نیارد همی حمله بر پیلبان بدان را نوازش کن ای نیکمرد که سگ پاس دارد چو نان تو خورد بر آن مرد کند است دندان یوز که مالد زبان بر پنیرش دو روز سعدی شیرازی