سعدی شیرازی
باب اول در عدل و تدبیر و رای
بخش ۲۶ - حکایت قزل ارسلان با دانشمند: قزل ارسلان قلعهای سخت داشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قزل ارسلان قلعه ای سخت داشت که گردن به الوند بر می فراشت نه اندیشه از کس نه حاجت به هیچ چو زلف عروسان رهش پیچ پیچ چنان نادر افتاده در روضه ای که بر لاجوردی طبق بیضه ای شنیدم که مردی مبارک حضور به نزدیک شاه آمد از راه دور حقایق شناسی، جهاندیده ای هنرمندی، آفاق گردیده ای بزرگی، زبان آوری کاردان حکیمی، سخنگوی بسیاردان قزل گفت چندین که گردیده ای چنین جای محکم دگر دیده ای؟ بخندید کاین قلعه ای خرم است ولیکن نپندارمش محکم است نه پیش از تو گردن کشان داشتند دمی چند بودند و بگذاشتند؟ نه بعد از تو شاهان دیگر برند درخت امید تو را بر خورند؟ ز دوران ملک پدر یاد کن دل از بند اندیشه آزاد کن چنان روزگارش به کنجی نشاند که بر یک پشیزش تصرف نماند چو نومید ماند از همه چیز و کس امیدش به فضل خدا ماند و بس بر مرد هشیار دنیا خس است که هر مدتی جای دیگر کس است چنین گفت شوریده ای در عجم به کسری که ای وارث ملک جم اگر ملک بر جم بماندی و بخت تو را کی میسر شدی تاج و تخت؟ اگر گنج قارون به دست آوری نماند مگر آنچه بخشی، بری سعدی شیرازی