سعدی شیرازی
باب اول در عدل و تدبیر و رای
بخش ۲۵ - در تغیر روزگار و انتقال مملکت: شنیدم که در مصر میری اجل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شنیدم که در مصر میری اجل سپه تاخت بر روزگارش اجل جمالش برفت از رخ دل فروز چو خور زرد شد بس نماند ز روز گزیدند فرزانگان دست فوت که در طب ندیدند داروی موت همه تخت و ملکی پذیرد زوال به جز ملک فرمانده لایزال چو نزدیک شد روز عمرش به شب شنیدند می گفت در زیر لب که در مصر چون من عزیزی نبود چو حاصل همین بود چیزی نبود جهان گرد کردم نخوردم برش برفتم چو بیچارگان از سرش پسندیده رایی که بخشید و خورد جهان از پی خویشتن گرد کرد در این کوش تا با تو ماند مقیم که هرچ از تو ماند دریغ است و بیم کند خواجه بر بستر جان گداز یکی دست کوتاه و دیگر دراز در آن دم تو را می نماید به دست که دهشت زبانش ز گفتن ببست که دستی به جود و کرم کن دراز دگر دست کوته کن از ظلم و آز کنونت که دست است خاری بکن دگر کی بر آری تو دست از کفن؟ بتابد بسی ماه و پروین و هور که سر بر نداری ز بالین گور سعدی شیرازی