سعدی شیرازی
باب اول در عدل و تدبیر و رای
بخش ۱۴ - حکایت: شبی دود خلق آتشی برفروخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شبی دود خلق آتشی برفروخت شنیدم که بغداد نیمی بسوخت یکی شکر گفت اندران خاک و دود که دکان ما را گزندی نبود جهاندیده ای گفتش ای بوالهوس تو را خود غم خویشتن بود و بس؟ پسندی که شهری بسوزد به نار اگر چه سرایت بود بر کنار؟ به جز سنگدل ناکند معده تنگ چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ توانگر خود آن لقمه چون می خورد چو بیند که درویش خون می خورد؟ مگو تندرست است رنجوردار که می پیچد از غصه رنجوروار تنکدل چو یاران به منزل رسند نخسبد که واماندگان از پسند دل پادشاهان شود بارکش چو بینند در گل خر خارکش اگر در سرای سعادت کس است ز گفتار سعدیش حرفی بس است همینت بسنده ست اگر بشنوی که گر خار کاری سمن ندروی سعدی شیرازی