قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۴۱۰: حیرانم از افسردگی، در کار و بار خویشتن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حیرانم از افسردگی، در کار و بار خویشتن کو عشق تا آتش زنم، در روزگار خویشتن گفتم مبادا بعد من، ملک کسی گردد غمت تا بیع بستم، کردمش وقف مزار خویشتن در محفل روحانیان، گردد ز مو باریکتر تا نغمه ای بیرون کشد، مطرب ز تار خویشتن با آنکه عمرم در چمن، در پای گلبن صرف شد هرگز ندیدم تا منم، گل در کنار خویشتن این عقده کز دل غنچه را بگشود، کی بودی چنان گر از دل بلبل، صبا رفتی غبار خویشتن عمرم نمی شد صرف خود، گر زود می آمد غمت بر شاخ چون ماند گلی، گردد نثار خویشتن بیخود شبی می خواستم، گردم به گرد کوی او هرجا نظر انداختم، گشتم دچار خویشتن گر فصل گل جستم خزان، معذور دار ای باغبان من عاشقم، برداشتم چشم از بهار خویشتن حیف است جز بر برگ گل، جولان سمند ناز را خارم، به دور افکن مرا از رهگذار خویشتن روزی که چون گلبن، بتان، میل گل افشانی کنند از پاره دل پر کنم، من هم کنار خویشتن قدسی مشهدی