قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۳۹۳: در انتظار تو شد عمرها که چشم به راهم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در انتظار تو شد عمرها که چشم به راهم مپیچ سر ز نیازم، متاب رخ ز گناهم چه لذت است ببین انتظار آمدنت را که در برابر چشم منی و چشم به راهم مرا همای خرد گو به فرق سایه میفکن به سر، سیاهی داغ جنون بس است پناهم در انتظار تو ای شمع بزم، تا سحر امشب چو شمع بر سر مژگان نشسته بود نگاهم به عشق، کار دل و دیده ام ز یکدگر آید بود چو شمع، یکی نور چشم و شعله آهم ز زلف یار به روز سیاه خویش نشستم مباد آنکه نشیند کسی به روز سیاهم چه می کنم که همای سعادتم به سر آید؟ زمانه گو به تمسخر، پری مزن به کلاهم منم که یوسف مصر معانی ام به حقیقت برادران طریقت فکنده اند به چاهم بهار تازه ام، ایام را ملول نکردم به فرق خاک بود گرچه نودمیده گیاهم نه از وصال تسلی، نه در فراق صبوری مرا بسوز چو قدسی، که معترف به گناهم قدسی مشهدی