قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۳۴۲: ز چاک سینه اشکم سر کند گر چشم تر بندم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز چاک سینه اشکم سر کند گر چشم تر بندم چه عقل است این که بر دیوانه در ویرانه در بندم نپنداری ندارد رشک بر هم مو به موی او شود زلفش پریشان، دل چو بر موی کمر بندم ببندد کاشکی بند نقابش، گو بمیرم من ز دستم چون نمی آید که خلقی را نظر بندم چو دانم پر نخواهد زد به کویش گر ملک گردد چرا مکتوب خود بر بال مرغ نامه بر بندم؟ نیفتد کاش دست کشتگان از کار، تا من هم به دست خویشتن شاید به فتراک تو سر بندم نمی خواهد مدد، پیکان زهرآلوده نازش پی لذت چرا الماس بر زخم جگر بندم؟ ز فیض ابر چشمم بشکند بازار طوبی را توجه فی المثل گر بر نهال بی ثمر بندم من و سرو قدیم خویشتن قدسی، نیم مرغی که هر روز آشیان تازه بر شاخ دگر بندم قدسی مشهدی