قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۳۲۰: غیر آه و اشک حسرت نیست در بارم چو شمع
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غیر آه و اشک حسرت نیست در بارم چو شمع تا به مغز استخوان شد گرم، بازارم چو شمع تا کف پا گر درین محفل بسوزد پیکرم بر سر بالین نمی آید پرستارم چو شمع مانده ام از خامی خود دور، ورنه دوست گفت هرکجا پروانه ای باشد، خریدارم چو شمع اهل مجلس هرکه را بینی خریدار من است در وفای شعله تا گرم است بازارم چو شمع ز آتش سودا، درین محفل پی بیرون شدن دست و پایی می زنم، اما گرفتارم چو شمع محو یک نظاره بودم تا سراپا سوختم پای در خوابم چه دید از چشم بیدارم چو شمع از خراباتم به مسجد گر بری، تاب نفس می کند مسواک را روشن، شب تارم چو شمع چون سمندر، سر ز آتشخانه بیرون کرده ام شعله بر گردن، به جای سر، بود بارم چو شمع اشک گرمم بس که دارد سعی در تعمیر من شعله را در خانه تن کرد معمارم چو شمع محفلی را می کند افسرده، یک افسرده دل اشک گرمم هست باقی، تا نفس دارم چو شمع قدسی مشهدی