قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۳۱۶: بسی چون سایه افتادم به پای سرو آزادش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسی چون سایه افتادم به پای سرو آزادش ز خاکم برنمی دارد، نمی دانم چه افتادش خوشم کز کوی او قاصد چو آمد، برنمی گردد چو آید بوی گل، نتوان به گلشن پس فرستادش کند روح شهیدان طوف بسملگاه صیدی را که بی جذب کمند آرد به پای تیغ، صیادش نمی خواهم که یک ساعت شود فارغ ز آزارم مبادا دیگری خود را زند بر تیغ بیدادش چه بخت است این، که گر دامان کوه بیستون گردد کف اقبال خسرو می کشد از چنگ فرهادش کمین بازیچه از نیرنگ عشق این است قدسی را که لب نگشود و گوش عالمی پر شد ز فریادش قدسی مشهدی