قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۱: تا پرده از رخت به کشیدن نمیرسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا پرده از رخت به کشیدن نمی رسد صبح نشاط ما به دمیدن نمی رسد در باغ، دست باد خزان بس که شد دراز دامان گل ز شاخ، به چیدن نمی رسد غوغای ما بلند و ز کوتاه فطرتی تا بام آسمان به پریدن نمی رسد شادم ز لاغری، که چو بسمل کند مرا خونم ز خنجرش به چکیدن نمی رسد ایمن بود ز چشم بداندیش، آن پری چشم بد از پی اش به پریدن نمی رسد {بیاض} از گریه، کار دیده به دیدن نمی رسد راضی به داده باش، که ملک قناعت است جایی که آبرو به چکیدن نمی رسد تنگ است بس که عیش حریفان انجمن خون از لب قدح به مکیدن نمی رسد شوق لباس کعبه چو عریان کند مرا ذوقی به ذوق راه بریدن نمی رسد شیرین نمی شود لب امیدواری ام شهد امید من به چشیدن نمی رسد جز بیخودی نصیب ندارد سرشک من سیماب را به غیر تپیدن نمی رسد اعضای من ز کار چنان شد، که پیش دوست انگشت حیرتم به گزیدن نمی رسد از ناله ام که گوش جهانی ازان کرست در حیرتم، که چون به شنیدن نمی رسد؟ قدسی چو غنچه تنگدلم، زانکه همچو گل جیبم ز پارگی به دریدن نمی رسد قدسی مشهدی