قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۸: عالمی بر خویش بالیدم چو از من یاد کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عالمی بر خویش بالیدم چو از من یاد کرد بنده ام تا کرد، گویی بنده ای آزاد کرد صید ما را احتیاج زحمت صیاد نیست خون گرم از دل روان شد چون ز تیغش یاد کرد رسم معموری همین در کوچه سیل است و بس عاقبت اشکم به کام این شهر را آباد کرد حرف مرهم در میان آورد با زخمم طبیب نوک مژگان را خیال دشنه فولاد کرد مدعی را بهره ای چون از هنرمندی نبود حرف عیب دیگران را جزو استعداد کرد بر سر بیدادگر، بیداد آید عاقبت تیشه کی با بیستون کرد آنچه با فرهاد کرد سوی مجنون، گر نه امشب ناقه ره گم کرده بود محمل لیلی چرا بیش از جرس فریاد کرد ناخنی از شانه در زلف تو بر داغش نخورد دل به این امید، عمری تکیه بر شمشاد کرد قدسی آن خشتی که من زادم ز مادر بر سرش عشق آن را برد هرجا، خانه ای بنیاد کرد قدسی مشهدی