قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۷: من و آیینه حسنی که تابش را بسوزاند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من و آیینه حسنی که تابش را بسوزاند دلم را سجده های گرم او ابرو بسوزاند دماغم پر شد از سودای آتشپاره ای چندان که شب در کنج تنهایی سرم زانو بسوزاند دلم را کرد بوی نافه سرگردان به صحرایی که ریگ دشتش از گرمی سم آهو بسوزاند همان خاکسترم چون گرد از دنبال او افتد گرم صد ره به رنگ آن غمزه جادو بسوزاند چو قدسی بعد ازین دست من و دامان غمناکی دلم را بستر آسودگی، پهلو بسوزاند قدسی مشهدی