قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۱۵: آن غنچهام که راز دلم بر ملا نشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن غنچه ام که راز دلم بر ملا نشد گر شد زبان به شکوه رضا، دل رضا نشد شکرانه جفای تو جان دادم و هنوز دین وفا به شرع محبت ادا نشد نیرنگ بین، که جز نگه آشنا نکرد بیگانه ای که در همه عمر آشنا نشد پیکان یک خدنگ تو در پهلویم نماند یک ره دل ز جا شده من به جا نشد سررشته ای که روز نخستم سپرد عشق گردید خاک، دست و ز چنگم رها نشد داغم ولی گرانی مرهم ندیده ام آن دیده ام که طرح کش توتیا نشد تاثیر دوستی به دلش عرض حال کرد پیغام ما گرانی دوش صبا نشد چندان که آب خورد ز چشمم نهال بخت چون چوب خشک، قابل نشو و نما نشد با شمع عارضت ز تجلی اثر نماند برق از کجا گذشت که قحط گیا نشد؟ چندین بنای خیر که شد رسم در جهان جایی به فیض دیر محبت بنا نشد قدسی به چاک پیرهن گل حسد بریم کان هم چرا نصیب گریبان ما نشد قدسی مشهدی