قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۳: هر لحظهام بتان به غمی آشنا کنند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر لحظه ام بتان به غمی آشنا کنند ترسم که رفته رفته مرا بی وفا کنند آنها که خار دیده و گل گل شکفته اند گر ناوکی رسد ز تو دانی چه ها کنند کی با درازی شب هجران وفا کند آن عمر هم که وعده به روز جزا کنند داد از شب فراق که آخر نمی شود صد روز محشرش گر از آخر جدا کنند آیینه خواستی و ندانند عاشقان چون دیده را به حیله در آیینه جا کنند گویا که قبله ابروی بت شد که زاهدان در هر نماز سجده شکری ادا کنند در دامم اضطراب نه از بیم کشتن است ترسم از آنکه صید زبون را رها کنند تا نبود از شمار تماشاییان برون خوبان به چشم آینه هم توتیا کنند نشنیده اند اجر شهیدان تیغ عشق آنها که یاد چشمه آب بقا کنند قومی که سر دریغ ز دشمن نداشتند با دوستان مضایقه در جان کجا کنند دست امید باز ندارم ز دامنت پیراهن حیات مرا گر قبا کنند داغم ازین زیان که چرا اهل کاروان یوسف برند جانب مصر و رها کنند شاید ز عیبجویی بیگانه وا رهم کاش اندکی به عیب خودم آشنا کنند قدسی مریض عشق کجا و شفا کجا راضی مشو که درد دلت را دوا کنند قدسی مشهدی