قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۷: غنچه بی لعل تو زندانی گلشن باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غنچه بی لعل تو زندانی گلشن باشد لاله را بی تو گل داغ به دامن باشد صبح را با شب ما تیره سرانجامی چند سینه بی مهرتر از سینه دشمن باشد دانی ای دل که چه خونها به دل غنچه کنم داغهای جگر لاله گر از من باشد همنشین پندت اگر نیست، کمِ بخیه مگیر تازه کن زخم مرا، گرچه به سوزن باشد زنگ بیگانگی از آینه ما بردند آشنارویی ما بر همه روشن باشد از پی ناقه، فغان جرسم برد از هوش ناله دل نرم کند، گرچه ز آهن باشد نسبت کعبه و دیرم نبود دور از هم سبحه در دستم و زنار به گردن باشد از تماشای بتان بی تو تسلی نشوم گرچه نظاره ام از چشم برهمن باشد شب وصل تو ز نظاره نمی گردد سیر دیده چون شمع اگر تا مژه روشن باشد بس که تاثیر ندارد نفسم چون قدسی نشکفد غنچه، صبا گر نفس من باشد قدسی مشهدی