قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۳: تا صبا با آن سر زلف پریشان آشناست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا صبا با آن سر زلف پریشان آشناست صد گره از غیرتم با رشته جان آشناست غم هجوم آورد و من در فکر بی سامانی ام میزبان خجلت کشد هرچند مهمان آشناست هرچه باداباد ما کشتی در آب انداختیم گر بود بیگانه باد شرطه طوفان آشناست عمرها شد حسرت چاک گریبان می کشم با وجود آنکه دستم با گریبان آشناست از غرور حسن ظاهر می کند بیگانگی ورنه عمری شد به من از خویش پنهان آشناست استخوانم حالتی دارد که چون گردد هدف می شناسد ناوکش را زانکه پیکان آشناست دیده قدسی حسد ورزیده در راه حرم بر کف پایی که با خار مغیلان آشناست قدسی مشهدی