فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۹۲۸: بخرامشی چه شود اگر سوی عاشقان گذری کنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بخرامشی چه شود اگر سوی عاشقان گذری کنی بنوازشی چه زیان دهد بمنتظران نظری کنی نه که تشنهٔ شراب توئیم نه که خستهٔ خراب توئیم چه شود بما نظری کنی سوی خاک ما گذری کنی ز برای هر که مینگرم همه مهری و وفا و کرم چه شود اگر تو با من زار کنی آنچه با دگری کنی توبمن بگو که چه رای تست بکنم من آنچه رضای تست چه شود دل حزین مرا رذل خودت خبر کنی من خسته را طبیب قضا نبود به جز شراب جفا چه شود بگو بکار ما زره وفا قدری کنی چه بود بسازی اگر بشراب اشگ و کباب دل نه غم شراب دگر خوری و نه ذکر ما حضری کنی سعادتی بود آنزمان که روان شوی سوی لامکان فکنی ز خود غم بار خود سوی یار خود سفری کنی بدهی مرا بوصل او نه صبوری ز جمال او تو درین معامله ای دعا چه شود اگر اثری کنی غزلی بخوان ز شعر ترم بود آنکه در سخنان فیض ز دهان خود نمکی زنی ز لباس خود شکری کنی فیض کاشانی