فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۸۸۵: نهال آرزو در سینه منشان گر خردمندی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نهال آرزو در سینه منشان گر خردمندی که داغ حسرت آرد بار باغ آرزومندی بدستت نیست چون فرمان چه جوئی کام دل ایجان چو داغ بندگی داری چکارت با خداوندی ز خواهشهای پیچا پیچ بند آرزو بگسل دل آزاده را بهر چه در زنجیر می بندی بود تا آرزو در دل نگردد کام جان حاصل ز دل هر آرزو بگسل که با دلدار پیوندی منه گامی پی گامی که کام آید باستقبال طریق بندگی بسپر ببین لطف خداوندی بعشق حق صلائی زن خرد را پشت پائی زن بنام و ننگ این باطل پرستان را چه در بندی یکی بر آسمان تازی بر اوج قدس پروازی درین محنت سرا تا کی بآب و خاک خرسندی ثباتی نیست دنیا را براتی نیست عقبا را نه نقدت هست نه نسیه بامید چه خرسندی خداوندا دری بگشا جمال خویشتن بنما رهم تا من ز قید خویش و رنج آرزومندی خرد در حیرتم دارد هواها فتنه می بارد مرا دیوانه کن یارب نمیخواهم خردمندی فلک غم بر سرم بارد زمین در دل الم کارد درین مادر پدر یارب کجا شد مهر فرزندی چو از یادت شوم غافل نه جان ماند مرا نه دل دمی بی باد تو بودن بفیض ایدوست نپسندی فیض کاشانی