فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۸۲۹: بیا زاهد مرا با حضرت تو کار افتاده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا زاهد مرا با حضرت تو کار افتاده ز کردارت نگویم کار با گفتار افتاده ترا جمع است خاطر از ره عقبی دلت خوش باد مرا زین ره ولیکن عقدهٔ بسیار افتاده بنزد تست آسان زهد چون او را ندیدستی بنزد من ولی این کار بس دشوار افتاده تو پنداری به جز راه تو راهی نیست سوی حق دلت در پردهٔ پندار از این پندار افتاده ز حسن روی ساقی و ز صوت دلکش مطرب مرا سر رفته از دوش ار ترا دستار افتاده ترا زهد و مرا مستی ترا تقوی مرا رندی ترا آن کار افتاده مرا این کار افتاده ترا راه مسلمانی گوارا باد و ارزانی مرا گبری خوش آمد کار با زنار افتاده توئی در بند آرایش منم در بند افزایش توئی بر مسند عزت من اینجا خوار افتاده توئی در بند دستار و منم در بستن زنار توئی بر منبر و من بر در خمار افتاده منم چون فیض بر کاری که آن تقدم بکار آید تو از کاری که کار آید ترا بیکار افتاده فیض کاشانی