فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۷۹۶: خورشید ذرهایست ز نور جمال تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خورشید ذره ایست ز نور جمال تو افلاک قطره ایست ز بحر نوال تو لذات هر دو کون ز جودت نشانهٔ ایجاد شمه ایست ز حسن نعال تو آفاق پرتویست ز اشراق کبریا غیب و شهادت آیت نور و ظلال تو آدم نمونه ایست ز مجموع خلق و امر خاتم نگین خاتم جاه و جلال تو جنت اشارتیست ز قرب و کرامتت دوزخ کنایتیست ز بعد و نکال تو هر جا غمی و محنت و دردیست سربسر یکسطوتست از سطوات جلال تو حلمست نکتهٔ ز شکوه خدائیت علمست نقطهٔ ز کتاب کمال تو هرجاست بینش و شنوائی و دانشی یکشمهٔ ز آگهی بیمثال تو حسن بتان و غمزهٔ خوبان دلفریب یک لمعاست از لمعات جمال تو چندین هزار عالم و آدم که هست نیست جزموجهٔ ز بحر عدیم المثال تو جائی نگنجی از عظمت جز سرای دل شاد آن دل وسیع که باشد محال تو عاشق بنقد غرقهٔ بحر شهود وصل عارف در انتظار ندای تعال تو مستغرق شهودم و جویای آن شهود محروم گردم ارز حجاب خیال تو در من زن آتشی که بسوزد مرا ز من شاید که فیض فیض برد از وصال تو فیض کاشانی