فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۷۵۷: برون از چار و نه در چار و نه پیداست یار من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برون از چار و نه در چار و نه پیداست یار من بهر یک رو کنم از شش جهت گردد دچار من به پیدائی نهانست و بود در اولی آخر بجمع بین اضدادش گره وا شد ز کار من مرا در کارها مختار گردانید و پس بگرفت بدست اختیار خود عنان اختیار من دلم را گه گشاید گاه بندد راه آسایش برای امتحان بندگی بر روزگار من گهم نزدیک خود خواند گهم از نزد خود راند نمیدانم چه میخواهد ز جان من نگار من صبا در گردنت در رهگذارش ریز خاکمرا بود روزی بگیرد دامنش دست غبار من گهی باری نهد بر دوش جانم زین تن خاکی گهی برگیرد از دوش تنم صد گونه بار من گدازی می دهد در بوتهٔ محنت روانم را بکن گوهر هرچه خواهد اوست یار غمگسار من چه محنتها که از تعظیم یاران میکشد جانم چه بودی گر نبودی در نظرها اعتبار من بصورت دوستان جان بسیرت دشمن پنهان نشد هرگز دمی یار وفاداری دچار من نمیدانم خلاصی کی میسر میشود جانرا کجا خواهد کشیدن عاقبت انجام کار من خزان بگذشت عمر فیض سر تا سر بدان امید که خواهد شد بهار عارضش روزی بهار من فیض کاشانی