فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۷۵۲: عشقم فزون کن عقلم جنون کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشقم فزون کن عقلم جنون کن دلرا سراپا یکقطره خون کن دلدار من تو غمخوار من تو این نیم عقلم از سر برون کن هستی توانا بر هرچه خواهی رنج برون را درد درون کن دادم بعشقت از جان و دل دل خواهی بسوزان خواهیش خون کن ایمان من تو درمان من تو یکفن عشقم دردم فنون کن آن کاشنا شد دردش بیفزا بیگانگانرا لا یفقهون کن این عاقلانرا در عقل کامل وین عاشقانرا لا بعقلون کن بستان ز من من خود باش تنها عیبم سراپا از تن برون کن چشمم بدان دار از نیکوان دور هم ینظرون را لا یبصرون کن ای من اسیرت کن هرچه خواهی من چون بگویم با تو که چون کن گردن نهادم حکم ترا من خواهی کمم کن خواهی فزون کن سر تا بپایم تقصیر دارد ما بؤمرون را ما بفعلون کن مینال ایدل بر سرنوشت فکری بحال بخت زبون کن ناصح تو بگذر از وادی من افسانه بگذار ترک فسون کن تا یادگاری از فیض ماند گفتار اورما یسطرون کن فیض کاشانی