فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۷۴۲: دلا برخیز و پائی بر بساط خود نمائی زن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلا برخیز و پائی بر بساط خود نمائی زن برندی سر برار آتش درین زهد دریائی زن در آدر حلقه مستان و در کش یکدو پیمانه بمستی ترک هستی کن دم از فرمانروائی زن کمر بر بند در خدمت چونی از خویش خالی مشو ز بی برگی بجو برگ و نوای بی نوائی زن اسیر نفس بودن در خراب آباد تن تا کی قدم در عالم جان نه در از خود رهائی زن بخلوتخانه وحدت درا از خویش یکتا شو بسوز این خرقه یا چاکی برین دلق دو تائی زن زره گم گشتن اندر ظلمت آباد هوس تا چند براه آی آتش اندر آرزوهای هوائی زن بیفکن آنچه در سر داری و پای اندرین ره نه گدائی کن درین درگاه و کوس پادشائی زن بمردی وارهان خود را ازین بیگانگان بگسل بشهر آشنائی آ صلای آشنائی زن ز پا افتادهٔ در راه وصل دوست خیزای فیض دو دست استعانت در جناب کبریائی زن فیض کاشانی