فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۷۳۵: نه چشم آنکه برویش نظر توان کردن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه چشم آنکه برویش نظر توان کردن نه پای آنکه بکویش گذر توان کردن نه آن قرار که تاب رخش توان آورد نه آن شکیب که بی او بسر توان کردن نه همدمی که باو درد دل توان گفتن نه محرمی که ز رازش خبر توان کردن نه آن نفس که دعا چون کنی قبول شود نه آن قبول که سر خاک در توان کردن نه سر چو گوی بمیدان او توان افکند نه پیش خنجر او جان سپر توان کردن دلم دلی نه که در وی بگنجد اینهمه غم غمش غمی نه که از دل بدر توان کردن کجا روم چکنم درد خود کرا گویم ز خویش کاش زمانی سفر توان کردن بیا بیا بقضای خدای تن در ده گمان مبر که علاج دگر توان کردن بدوست دوست شو و تلخ دهر شیرین کن که زهر را بمحبت شکر توان کردن بآنچه دوست کند دوست باش با او دست بدین وسیله مگر در کمر توان کردن چنان محبت او جا گرفت در دل فیض که پیش تیر غمش جان سپر توان کردن فیض کاشانی