فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۷۰۹: در حریم قدس جانرا نیست بار از ننگ تن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در حریم قدس جانرا نیست بار از ننگ تن ننگ تن یا رب بیفکن از روان پاک من بخیه تا کی بر تن بر حیف خود خواهیم زد کی بود کز دوش جان افتاده باشد بار تن نی غلط کردم که بی تن جان نمییابد کمال چند روزی بهر جان باید کشیدن رنج تن گر نبودی تن چسان جان علم و فصل اندوختی گر نبودی تن چسان جان در جنان کردی وطن آلتی جانرا بود ناچار در کسب و کمال آلت کسب کمال جانست سر تا پای تن مرکب جانست تن در راه صعب آخرت در سفر ناچار باشد پاس مرکب داشتن گرچه جان آسوده بود از جور تن پیش از سفر لیک در وی بود پنهان عجب ولاف ما و من خاکساری دید و عجز و محنت و رنج و شکیب شد تمام و پخته و دانا و بینا ممتحن باز در جای قدیم خویش می گیرد قرار رسته از آزار تن خالص زلاف ما و من میشود قربان جان ما تن ما عاقبت فیض چندی صبر کن بر رنج تن ای جان من فیض کاشانی