فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۶۹۳: از دم صبح ازل با عشق یار و همدمیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از دم صبح ازل با عشق یار و همدمیم هر دو با هم زاده ایم از دهر با هم توامیم هر دو از پستان فطرت شیر با هم خورده ایم یک صدف پرورده ما را هر دو دّر یک یمیم میدرخشد نور عرفان از سواد داغ دل چشم ما این داغ و ما چشم و چراغ عالمیم جان ما را اتحادی هست با سلطان عشق نیستیم ازهم جدا هرگز همیشه با همیم در حریم دوست ما را نیز چون او بار هست هر کجا عشقست محرم ما هم آنجا محرمیم میرساند عشق ما را تا جناب کبریا گرچه جسم ما ز خاک و ما ز نسل آدمیم روز اول گر ملک از سایهٔ ما میرمید ما کنون از نارسیهای ملایک درهمیم در خم قتلست ما را گر فلک از کجروی پا نهادن بر سرش را راست ما هم در خمیم در ازل شیر غم از پستان مادر خورده ام ما چه غم داریم از غم دست پرورد غمیم کهنه غربال فلک گر بر سرما ریخت غم بر سر خاک غم اکنون یکدو دم در ماتمیم هست ما را مختلف احوال در سیر و سلوک که زهر بیشیم بیش و گاهی از هر کم کمیم گاه بر فوق سمواتیم و گه بر روی خاک گاه دریای محیطیم و گهی دیگر نمیم عاشقانرا نطق و خاموشی بدست خویش نیست ما چو نی در ناله و فریاد در بند دمیم گر بنطق آئیم پیش از وقت چون روح اللهیم ور خمش باشیم هنگام سخن چون مریمیم چون گشاد سینه را پیوند با غم کرده اند ما بهم پیوسته با غم چون دو حرف مدغمیم راز دلرا بر زبان ای فیض آوردن خطاست گوشها گویند پنهان ما کی اینرا محرمیم فیض کاشانی