فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۶۷۹: هر جمالی که بر افروخت خریدار شدیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر جمالی که بر افروخت خریدار شدیم هر که مهرش دل ما برد گرفتار شدیم کبریای حرم حسن تو چون روی نمود چار تکبیر زدیم از همه بیزار شدیم پرتو حسن تو چون تافت برفتیم از هوش چونکه هوش از سر ما رفت خبردار شدیم در پس پردهٔ پندار بسر می بردیم خفته بودیم زهیهای تو بیدار شدیم ساغری ساقی ارواح فرستاد از غیب نشاءه اش بیخودئی داد که هشیار شدیم بار دانش که چهل سال کشیدیم بدوش بیکی جرعه فکندیم و سبکبار شدیم مصحف روی و حدیث لبت از یاد برد هر چه خواندیم و دگر بر سر تکرار شدیم شربت لعل لبت بود شفای دل ما بعبث ما ز پی نسخهٔ عطار شدیم روز ما نیکتر از دی دی ما به ز پریر سال و مه خوش که به از بار وز پیرار شدیم هر چه دادند بما از دگری بهتر بود تا سزاوار سراپردهٔ اسرار شدیم در دل و دیدهٔ ما نور تجلی افروخت تا به نیروی یقین مظهر انوار شدیم سر ز دریای حقایق چه برون آوردیم بر سر اهل سخن ابر گهر بار شدیم راه رفتیم بسی تا که بره پی بردیم کار کردیم که تا واقف این کار شدیم آشنا فیض ازینگونه سخن بهره برد نزد بیگانه عبث بر سر گفتار شدیم فیض کاشانی