فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۶۴۸: گر دل بعش من دهی بهر تو دلداری کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر دل بعش من دهی بهر تو دلداری کنم ور تن بحکم من نهی جان ترا یاری کنم مستی شود گر آرزوت از عشق خود مستتت کنم مخمور اگر باشی ترا از غمزه خماری کنم یاری اگر خواهی جلیس من باشمت یار و انیس خواهد دلت گر گفتگو بهر تو گفتاری کنم چشم دلت روشن شود خار گلت گلشن شود چون روی سوی من کنی من هم ترا یاری کنم یک لحظه هشیار ار شوی ساقی شوم ساغر دهم دور از تو بیمار ار شوی من رسم تیماری کنم درد ترا درمان کنم کار ترا سامان کنم عیب ترا پنهان کنم بهر تو ستاری کنم خیل ترا قوه دهم چند ترا نصرت دهم بر دشمنان جان تو آئین پیکاری کنم چون یار غمخوارت منم کف بر مدار از دامنم تا من ترا یاری کنم تا لطف و غمخواری کنم فیض اینجواب آنغزل از شعر مولانا که گفت کاری ندارد این جهان تا چند گل کاری کنم فیض کاشانی